:مجموعه داستان «دوازده داستان سرگردان» اثر گابریل گارسیا مارکز، برنده کلمبیایی نوبل ادبیات، توسط بهمن فرزانه به فارسی ترجمه شد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ترجمه فرزانه از این کتاب از سوی نشر ققنوس زیر چاپ رفته و به زودی روانه بازار کتاب ایران میشود.
وی این داستانها را از زبان ایتالیایی به فارسی ترجمه کرده است. فرزانه پیشتر نیز آثاری از این نویسنده کلمبیایی از جمله رمان «صد سال تنهایی» را از زبان ایتالیایی به فارسی برگردانده که به باور برخی از علاقهمندان به آثار مارکز، ترجمه او از سایر ترجمههای این اثر کم نقصتر است.
«دوازده داستان سرگردان» پیشتر هم در سال ۱۳۷۳ توسط مترجمی به نام رضا موسوی به فارسی ترجمه و از سوی نشر علم در ایران منتشر شده است. نسخههای این ترجمه هماکنون در بازار کتاب ایران نایاب است. مدیر روابط عمومی نشر ققنوس (ناشر ترجمه فرزانه) هم در گفت و گو با خبرنگار «ایبنا» تایید کرد که این ترجمه تنها ترجمه موجود از این اثر مارکز است.
گابریل جوسی گارسیا مارکز، ملقب به گابو، رماننویس، روزنامهنگار و فعال سیاسی کلمبیایی در ۶ مارس ۱۹۲۸ در «آراكاتاكا» متولد شد؛ هر چند كه پدرش همیشه ادعا میكرد كه در حقیقت او ۱۹۲۷ به دنیا آمده است. از آنجا كه والدینش كمبضاعت بودند، نزد پدربزرگش پرورش یافت.
وی در کودکی خجالتی و ساكت بود و همچنین شیفته صحبتهای پدربزرگ و قصههای خرافاتی مادربزرگش. گارسیا ماركز بعدها نوشت: «احساس میكنم كه همه نوشتههایم درباره تجربیات من از اجدادم است».
پدربزرگش هنگامی كه او هشت ساله بود درگذشت و بینایی مادربزرگش ضعیف شد؛ بدین دلیل گابو به نزد خانواده خود بازگشت.
او به پانسیون شبانه روزی در «بارانونكیولا»، شهر بندری در دهانه رودخانه «ماگدالنا» فرستاده شد. در آنجا او به عنوان پسری خجالتی كه شعرهای فكاهی میگوید و كاریكاتور هم میكشد، شهره شد. اگر چه تنومند و ورزشكار نبود، اما بسیار جدی بود. همین باعث شد همكلاسیهایش او را «پیرمرد» صدا كنند.
وی در نهایت در سال ۱۹۴۰، وقتی ۱۲ سال سن داشت، موفق شد بورس تحصیلیِ مدرسهای كه برای دانش آموزان با استعداد در نظر گرفته میشد را به دست آورد. غروبها اغلب در خوابگاه برای دوستانش كتابها را با صدای بلند میخواند و سرگرمیاصلیاش همین بود.
گابو در سال ۱۹۴۱ اولین نوشتههایش را در روزنامهای به نام «Juventude» که مخصوص دانشآموزان دبیرستانی بود منتشر کرد و پس از فارغ التحصیل شدنش در سال ۱۹۴۶، آرزوهای والدینش را برآورده كرد و در بوگوتا در مدرسه حقوق «یونیورساد ناسیونال» نامنویسی كرد و بعدها هم در رشته روزنامه نگاری به تحصیل پرداخت.
گارسیا ماركز به ژنو، رم، لهستان و مجارستان سفر كرد و سرانجام در پاریس مستقر شد جایی كه او خبر دار شد كارش را از دست داده است. بنا به دستور حكومت دیكتاتوری پینیلا، روزنامه «ال اسپكتدور» تعطیل شد. در محلهای لاتین، و به اعتبار و لطف مهمانخانهداری زندگی كرد، آنجا تحت تاثیر آثار همینگوی یازده داستان نوشت كه پیشنویس كتاب «كسی به سرهنگ نامه نمینویسد» شدند. كتابی كه بعدها به نام «ساعت نحس» تغییر نام داد و منتشر شد.
وی در سال ۱۹۶۵ میلادی نگارش رمان «صد سال تنهایی» را آغاز کرد و این کار را پس از سه سال پایان برد. این رمان شاهکار گارسیا مارکز محسوب میشود.
وی در مورد این رمان گفته است: «لحن و صدایی كه من سرانجام در «صد سال تنهایی» به كار گرفتم بر پایه روشی بود كه مادربزرگم در گفتن قصههایش به كار میگرفت. او چیزهای كاملا خیال گونه را جوری بیان میكرد كه واقعگرایانهترین شكل ممكن را داشتند. جلوه آنچه را كه میگفت در سیمایش مشهود بود. او وقتی كه قصههایش را میگفت طرز گفتارش را تغییر نمیداد و با این كارش همه را مجذوب میكرد. آنجا بود كه من كشف كردم چه باید بكنم تا خیال را باورپذیر سازم. به همان لحنی كه مادربرزگم قصهها را برایم بازگفته بود آنها را نوشتم.»
«صد سال تنهایی» در عرض یك هفته ۸۰۰۰ نسخه به فروش رفت. از آن نقطه بود كه موفقیت های مارکز بیمه و تضمین شد. «صد سال تنهایی» به ۲۴ زبان ترجمه شد و چهار جایزه بین المللی را نصیب خود كرد . در این زمان گارسیا ماركز ۳۹ ساله بود.
این نویسنده در سال ۱۹۸۲ به جایزه نوبل ادبیات دست یافت و در سال ۱۹۹۹ به عنوان مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد. در سال ۲۰۰۰ مردم کلمبيا با ارسال طومارهايی خواستار پذيرش رياست جمهوری کلمبيا توسط مارکز بودند که وی نپذيرفت.
پزشکان در سال ۱۹۹۹ تشخیص دادند که ماركز به بیماری سرطان لنفاوی مبتلا شده است. وی هماکنون در مکزیکو سیتی (پایتخت کشور مکزیک) و تحت رژیم درمانی و غذایی خاصی زندگی میکند و گاهی برای درمان به بیمارستانی در ایالت کالیفرنیای امریکا میرود و در لسآنجلس اقامت میگزیند.
از سایت انتشارات ققنوس